دان و آگه باش اگر شرطي نباشد با منت

شاعر : سنايي غزنوي

بامدادان پگه دست منست و دامنتدان و آگه باش اگر شرطي نباشد با منت
نه همين آب و زمين بخشيد بايد با منتچند ازين شوخي قرارم ده زماني بر زمين
تا همي دوزد گريبان و زه پيراهنتسوزني گشتم به باريکي به خياطي فرست
گفت از تو بر نگردم تا نسوزم خرمنتآتش هجرت به خرمنگاه صبرم باز خورد
پيشت افتم باژگونه خون من در گردنتگر نگيري دستم اي جان جهان در عشق خويش